Reportage of Anahita Razmi,Matt Joule,Farhad Kalantary's Exhibition in Ab_anbar Art Gallery
گزارشی ار نمایشگاه آناهیتا رزمی-مته ژول-فرهاد کلانتری در گالری آب/انبار
این بار بنای قدیمی مؤسسه هنرهای معاصر (آب/ انبار) میزبان آثار معاصر هنرمندانی چون مته ژول، آناهیتا رزمی و فرهاد کلانتری بود که درطبقه زیر همکف سالن ۱ ویدئوی متهژول به نام فراخواندن، در طبقه اول سالن ۲و ۳ و راهروی میانی ویدئو اینستالیشن و چیدمانهای آناهیتا رزمی، در طبقه سوم و سالن ۴ ویدئوی فرهاد کلانتری به نمایش در میآمد البته به رغم همزمانی مالی افتتاحیه کل آثار در آب/ انبار، این گزارش در۳ بخش متفاوت به آثار هنرمندان حاضر در نمایشگاه میپردازد و به ناچار فارغ از ارائه گزارشی از کلیت این نمایشگاه در هر بخش به اثر یک هنرمند از هنرمندان حاضر در نمایشگاه میپردازد.
بخش اول
ویدئویی از مته ژول که به وسیله بک پروجکشن بر روی دیوار ته دالان به نمایش در میآمد جنبهٔ روایت گرایانه ا ی قوی داشت و با بهره جستن از فضایی که در آن ارائه میشود، امکان همذات پنداری در مخاطب را به وجود میآورد. ویدئوی مته روایت گر یک روز کاری، در محل کار بود با شرح تصویری تمام وقایع معمول در کار، یک مرد در حال آماده سازی جسد یک پیره زن برای گذاشتن در تابوت بود با دقت و وسواس بسیار. مراحل کار شامل پوشاندن و دیزاین لباس و آرایش پوست و موی جسد و آماده سازی جسد و گذاشتن جسد درون تابوت است.
تمام مراحل کار به وسیله این مرد و همکارش بسیار دقیق و بیهیچ عجلهای صورت میگیرد. تأمل و وسواسی که مرد در دیزاین لباس یا نظارت بر آرایش موی جسد ویا تمیز کردن تخت دارد، به او حسی ماشین وار را میدهد وانسان که در بیشتر مواقع، خود سوژه است، این بار در نقش یک جسد، در حد یک ابژه معرفی میشود.
فضای کلی که ویدئوی مته در آن اتفاق میافتد اتاقی است با کف پوش قرمز براق به همراه ابزارهای زیادی که یا بر دیوار نصب بود ویا برروی کابینتها گذاشته بودند و جسد پیرزن برروی تخت با لباسی به رنگ آبی، که از نظر بصری انرژی زیادی را درخود جمع میکند ولی این انرژی خود در تضاد با انرژی است که انسان ابژه محور به مخاطبش میدهد و درنهایت یک شوک منفعل کننده را در مخاطبش ایجاد میکند.
مته از دوربین فیلم برداری خود به سان یک دوربین عکاسی استفاده کرده. با این تفاوت که دوربین عکاسی یک آن را در یک لحظه ثبت میکند، ولی مته لحظات بسیار را در یک آنگی ثبت میکند، بهتر بگویم لحظات زیادی که در نهایت یک جنس میشوند مثل یک گشتالت پیوسته. دوربین مته برای روایت در فاصله بین دو سکانس ثابت میماند و عناصر بصری ی تصویر در حرکتند. گاهی عناصر متحول در جلوی قاب دوربین در حال فعالیتاند و گاهی هم خارج از کادر هستند و فقط صدایی از آنها شنیده میشود، گاهی هم کاملاً غیر مستقیم به مخاطبش میگوید که میدانیم که شما شاهد ما هستید.
دالان کوچک سالن ۱ با سقف کوتاهش هم در اثنای پخش ویدئو و به موازات آن مخاطب را دچار یک نوع همذات پنداری بین نقش مرد و یا جسد میکند و تأکیدی مضاعف برتأثیر ویدئو میگذارد. با اینکه ویدئوی مته به شدت روایی است ولی به همان نسبت خالی از بیان هر احساسی است، بیهیچ نظری، ادعایی و حسیای، گویی یک برنامهٔ آموزشی است و ولی باز هم به خاطر پارادوکسهای بیشمارش، نیست و با اینکه در روایتگری خیلی فعال است اما به طور کلی رویکردی منفعل دارد.
بخش دوم
در سالنهای ۲و ۳ ویدئو اینستالیشن و چیدمانهای آناهیتا رزمی با عنوان «برخی پیوندها، برخی تابشها» را به نمایش گذاشته بودند به علاوهٔ یک ویدئوی دیگر که در راهروی میانی سالن ۲ و ۳ به وسیله یک مانیتور ۲۱ اینچی به نمایش در آمده است. ویدئو اینستالیشن رزمی با نام تهرانجلس در سالن ۲ در بر دارنده ۲ ویدئو، ۲ نیمکت، ۲ کتاب و یک تلویزیون قدیمی بود.
چینش ویدئوها در یک راستا در کنار یکدیگر و با دو قاب هم اندازه نمایش به وسیله پروجکشن بر روی دیوار سمت راست سالن ۲ به نمایش در میآمد. در جلوی هر قاب ویدئو بر روی زمین تقریباً در اواسط سالن یک نیمکت گذاشته شده بود و بر روی هر نیمکت یک کتاب قطور به اندازه تقریبی ۳۵ ×۲۵ CM با جلدی به رنگ سیاه. صفحه آرایی روی جلد بسیار ساده بود و شامل یک عبارت در مقتصات میانی آن بود: «a TALe of Tehran Geles» ودر نهایت در گوشه سمت چپ سالن بر روی زمین یک تلویزیون قدیمی چیده شده بود و ویدئوی یک گوینده در پوزیشن یک مخبر را نمایش میداد که عبارات درون کتاب را بیان و تکرار میکرد. ویدئوها به همراه عناصر دیگر سالن ۲ از قبیل نیمکت، کتاب و تلویزیون فضایی منحصر به فرد و خاص را برای مخاطب خود خلق میکرد.
داستان تهرانجلس اثری از چارلز دیکنز به نام داستان دوشهر را به عنوان اساس کار خود قرارداده است. بعد از نمایش این اثر در مرکزامای کی، لوس آنجلس در سال ۱۳۹۲ و، نیز،ای بیسی، برلین، نمایش در تهران مسیر سفر به مقصدهای مورد نظر خود اثر را تکمیل مینماید. ویدئوهای سیاه و سفید رزمی گام در مقام خاکسترهای گرم و گاهی سرد، کلاژی تصویری از دوشهر تهران و لوس آنجلس است. هیچ قابی از این ویدئوها مختص به نمایش این دوشهر نیست تهران و لوس آنجلس در قابهای تصویر مدام در حال جابه جایی هستند و در پارهای از مواقع این دو قاب به طور همزمان کلاژی از مکان و زمان یک شهر را نمایش میدهند.
سوژههای مکانی و زمانی رزمی غالباً برای عام جامعه هر یک از این شهرها تعریف شده هستند، گاهی روی پل عابر پیاده، گاهی در اتوبوس، گاهی دریک کافی شاپ و... در طول روز یا شب همراه با رفت و آمد عابرین پیاده، نمایش مناسبات غیر کلامی بین افراد، فضاهای خالی از انسان یا پرجمعیت.
رزمی گاهی با کنار هم گذاشتن پلانهایی هم موضوع از هر شهر درکنار هم مخاطب را تشویق به عمل کنشی (کلمه قصاوت) میکند و بلافاصله با بر هم زدن این ترتیب به مخاطبش گوشزد میکند که «قضاوتی در کار نیست و هر چه هست در زیر مجموعهٔ سیاه و سفید، زشت و زیبا، بدو خوب قرار نمیگیرد بلکه تجربهٔ شما در لحظه از همین مکانها است که غالباً هم مورد قضاوت قرار نمیگیردند ولی مسئلهٔ ماست.
شاید مسئله، تجربههای یکسان و غیرهمسان ما انسان هاست از تغییرات، بیدر نظر داشت مختصات مکانی و زمانی اما با در نظر داشت سایهای مبهم از همین مختصاتها. دو نیمکت سادهای که در اواسط سالن گذاشته شده و طراحی بسیار ساده، شبیه به پالت نجاری دارد، مجالی به مخاطب میدهد تا زمان بیشتری را با ویدئوهای رزمی بگذراند، شاید دیدن هربارهٔ ویدئوها تجربهای درونی و فراموش شده را برای مخاطبانش یادآوری میکند.
کتابهایی که بر روی نیمکتها گذاشته شدهاند علاوه برجلد سادهشان و در همان راستا در صفحات داخلی ادامه روی سیاست جلد هستند، هر صفحه یک عبارت را در بخش میانی خود جای داده فقط و فقط یک عبارت به رنگ سیاه و در وسط صفحه و این صفحه آرایی تا به آخر کتاب رعایت میشود. گویی کتابها با طراحی ی کلی اشان تأکیدی بر جهت گیری کل اثر است و آن این است که در جایگاه قضاوت وارد نشوید، ما یک لحظه هستیم، یک لحظهٔ در حال تغییر در همه جا، این لحظه، لحظهای است که واقعیترین و در عین حال فرارترین لحظهٔ شماست و این لحظهٔ موقتی، واقعی است.
عبارات درون کتاب شامل متن کتابها، تیتراژ روزنامههای ایران و کشورهای دیگر دنیاست که البته به جای اسم شهرها، تهرانجلس آورده شده و عبارات دورن کتاب دوباره از تلوزیونی که در گوشهٔ یک سالن است توسط یک مجری بیان میشود و تکرار میشود ویدئویی که از این تلوزیون پخش میشود بیشتر تداعی کننده نمایش یک عکس در قاب تلوزیون است مجریای که در این ویدئو عبارات را بیان میکند تقریباً بیحرکت است و فقط این لبهای مجری است که در حال حرکت است و این (ویدئو عکس) فضای معلق بین قطعیت و عدم قطعیت را ایجاد میکند و این فضای سراب گونه که با انعکاس تصویر بر کف براق و مواج سالن، وفاداری این بخش از چیدمان رزمی به کل اثر را باز میتاباند. صدایی که در سالن شنیده میشود تلفیقی است از صدایی بلند و یکنواخت مجری با صدایی بسیار ضعیف از بخشهایی از ویدئوها ودر مجموع همپوشانی خوبی با کلیت فضای اثر تهرانجلس دارد.
دیگر اثری که رزمی در مجموعهٔ برخی پیوندها، برخی تابشها ارائه میدهد، ویدئویی با نام (آناهیتا رزمی پرو مو) است این اثر ارجاعی است به اثری از هنرمند آمریکایی کریس بردن به نام (کریس بردن پرو مو) و تغییر ایدهٔ اولیه به حوزهٔ رسانهٔ ایرانی، کلیپ (آناهیتا رزمی پرومو) درمیان تبلیغات تلوزیونی شبکههای ایرانی که اغلب درخارج از ایران فعالیت دارند، پخش شد که تصاویری آشنا برای عام جامعه بر صفحه ظاهر میشد و در پایان نام رزمی میآمد و در انتها نیز اظهار میشد» پرداخت برای، آناهیتا رزمی- هنرمند- ۲۰۰۱۴ «که بیشتر همان نقش تأکیدی، را در مجموعه برخی پیوندها، برخی تابشها ایفا میکند، تأکید بر کنار آمدن با ماهیت متغییر مکانهای مشخص در عصر جهانی شدن و این بار به جای کلاژهای ویدئوای از مکانها و زمانهای مشخص، کلاژهایی هستند از تصاویر و ویدئوهایی مشخص و در ادامه اثر تهرانجلس و همراستا با اثر قبلی قدم بر میدارد.
سالن سه هم چیدمانی دیگراز مجموعه رزمی با عنوان» پیوندهای دیوار، پیوندهای زمین «بود. چیدمانی شامل یک پوستر بزرگ و دو قالیچهٔ کوچک وجه مشترکشان این بود که تصویر بخشی از طبیعت بودند. پوستر بر روی دیوار سمت چپ سالن نصب شده بود و به اندازه کل دیوار بزرگ شده بود. در اوسط سالن دو تابلو فرش کوچک بر روی زمین به شکل اریب چیده شده بود.
با نگاه اول تمام این ابژهها بسیار آشنا میآمدند، یک پوستر از طبیعت، قالیچههای کوچکی که تصاویری از طبیعت بر روی آنها نقش بسته، تقریباً زیاد دیده میشوند، در خانهها، در اتوبوسها، در رستورانهای محلی و خلاصه شاید در همه جا هستند اما این تصاویر عاریهای از مکانها ی دیگر که در هیئت یک شی ء وارد زندگی ما میشود دچار چه تغییری در ماهیت معنایی خود میشوند و رسانهها چه تأثیری بر این دگردیسی دارند، رسانهٔ پر هیاهویی مثل تبلیغات تا چه اندازه یک دادهٔ شناخته شده مثل درخت، گل یا ساحل دریا را دچار دگرگونی معنا میکند و این باز شناساندن یا بهتر بگویم باز تعریف شدهگی چه تأثیری بر حافظهٔ تجسمی و بصری ما دارد وچه تأثیری از ادراک ما از دریافتهای قبلی و حتی بعدیمان؟
پیوندهای دیوار، پیوندهای زمین هم مخاطب را در واماندگی ی لحظهای بین خیال و واقعیت، دوباره مخاطبش را به اثر تهرانجلس ارجاع میدهد و یک دوره شروع میشود.
بخش سوم
در سالن ۴ b سوم ویدئویی از فرهاد کلانتری با نام ستارههای ارومیه ((اورمونون اولدوز سماری)) ویدیو قا ب یک دایره بر روی دیوار روبروی سالن از سمت در ورودی به وسیله یک پروجکشن به نمایش در میآمد. ستارههای ارومیه، ویدئو چیدمانی است که نمای تصویری ازنمایههای متعددی ساخته شده که با سرعتهای مختلف و در جهات مختلف میچرخند.
ویدئوی اولیه انعکاس نور خورشیدی است که بر روی آبهای شور دریاچه ارومیه میتابد. اما تصاویر باز سازی شده ویدئو حالتی انتزاعی به خود میگیرند و در ادامه کار به منظرهای تک فام از کهکشان و ستارهها به همراه طنینی از امواج رادیدیی شباهت پیدا میکند. این ویدئو حاوی مضامین عمیقی است که با گشاده دستی اجازه میدهد تا آن را در بسترهای مختلف برسی و تحلیل کرد و در هم راستایی با مداخل ساخت ویدئو نمایههای مختلفی از بسترهای گونا گون را چیدمان میکند. گویی ویدئو کلانتری به اجمالیترین شکل ممکن کاملترین بیان را ارائه میدهد، بیانی از مختصات همه جایی و هیچ جایی، همه زمانی، البته با ارجاع به ارومیه و کهکشان قاب ویدئو به طرزی ساختار شکنانه و در جهت با سوژه کلی اثر در فرمی دایرهای ارائه میشود. فرمی که خود و حرکت و پویایی را به ارمغان میآورد، نابترین حس حرکت و دایرههای دوار دیگر که حرکتی در جهت عقربههای ساعت و خلاف عقربههای ساعت دارند مخاطب در یک لحظه دچار بیوزنی میشود البته نه از جرم و چگالی که در نهاد خود.
زیبایی بصریای که این ویدئو برای مخاطبش دارد در یک لحظه او را در حالت خیره گی نگه میدارد، خیره ویدئو. انعکاس طیفی از نورهای کروماتیک آبی رنگ بر روی ۳ دیوار دیگر و کف و سقف سالن در همراهی با ویدئو و صدایی آن یک لحظه نو، نه از جنس گذشته نه معاصر و نه آینده را برای مخابطش خلق میکند. ویدئوی کلانتری آنچنان قدرت از آن خود سازی دارد که گویی تمام سالن و مخاطبانش را در یک لحظه به یک کل تبدیل میکند. تجربهٔ دیدن ویدئو کلانتری تجربهای است که کمتر به دست میآید