Reportage of Babak Golkar's solo Exhibition in Ab_anbar Art Gallery
مخاطب به مثابه هنرمند/ گزارشی از نمایشگاه بابک گلکار در گالری آب انبار
.چیدمان ˝کار گل˝ از بابک گلکار هم اکنون در گالری ˝آبانبار˝ برپاست. نمایشی که با کیوریت الهام پوریامهر توانسته مخاطبانش را به یک هنرمند بالقوه در لحظه تبدیل کند.
مخاطب به مثابه هنرمند/ گزارشی از نمایشگاه بابک گلکار در گالری آب انبار
سرویس تجسمی هنرآنلاین : نمایش "کار گل" در چهار سالن مجزا در سه طبقه، آثار گلکار را که شامل مجموعهای از ویدئو و چیدمان بود، ارائه میکرد. در طبقهٔ اول سالن یک، یک ویدئوی کوتاه، در طبقهٔ دوم سالن دو، یک چیدمان شامل سه کوزهٔ بزرگ سفالین،سالن سه، یک چیدمان از مجمهای از کوزههای کوچک سفالین و در طبقهٔ سوم سالن چهار، یک ویدئوی کوتاه.
متریال عمدهای که گلکار در این مجموعه به کار برده گل است و تمام نمایشگاه او هم اشارهٔ مستقیمی به این متریال دارد (کار گل)در سالن یک ویدئوی گلکار که توسط پروجکشنی که روی سطح زمین قرار داشت بر روی سطح زیرین یک میز سفید رنگ که آن هم به پهلو روی زمین خوابانده شده بود به نمایش در میآمد. فضای فیزیکی که ویدئوی گلکار در آن پخش میشد مثل یک دالان تنگ و باریک به رنگ سفید مات که گویی برای فرار طراحی شده با سقفی حلالی شکل که لامپ مهتابیهایی به طور ممتد بر روی سقف آن نصب شده بود، بود و انس این فضا با ویدئوی گلکار شاید تأثیری متفاوتتر بر مخاطبان داشت.
در ویدئوی گلکار یک تکه گل مدام ورز داده میشود گاهی با فشردن، گاهی با سائیدن و گاهی با کوبیدن، مدام در حال دگرگونی فرم میشود. بستری که گل روی آن ورز داده میشود (پارچهای شبیه به بافت بوم نقاشی به رنگ سفید) اثر وجودیاش را بیشتر و بیشتر بر روی بسترش ثبت میکند، البته تا اواسط ویدئو، از این مرحله به بعد با هر کوفتن گل، گل جای پای خود را در روی بستر کم رنگتر و کم رنگتر میکند تا به انتها که وقتی این تکه گل رس از روی بستر کنده شده و از قاب تماشا خارج میشود هیچ اثری از حضور گل در روی این بستر باقی نمیماند و در نهایت یک صفحهٔ سفید میماند.
اگر بخواهیم نگاهی باورپذیرانه به این مطلب داشته باشیم که (عنصر وجودی انسان از گل است) و با در نظر گرفتن این باور به سالن یک و ویدئوای که در آن پخش میشود در مجموع نگاهی بیاندازیم: سالن یک با فضای فیزیکی که دارد مشابه تونل زندگی ما انسانهاست و ما انسانها از لحظهٔ ورود به این تونل مدام در حال دگردیسی و فرم گرفتن و تغییر فرم هستیم و در تلاش مستمر برای هرچه پررنگتر کردن اثر حضور خود در بستر سفید تونل زندگیمان. و هر چه زمان میگذرد کپه گل گلکار کمتر تغییر فرم میدهد و بیشتر با ضربات دست و با مالاندن به وسیلهٔ انگشتان تغییرات کمی در فرم گل ایجاد میشود.
شاید ویدئوی گلکار در این لحظه اشاره به سنین میانسالی انسانها دارد که انسانها در آن مرحله کمتر دچار تغییرات بنیادین در ایدئولوژیهای خود و به طبع در نوع نگرش و تغییر سبک زندگی میشوند و در همین سن است که بیشترین اثر را در بستر زندگی خود میگذارند و هرچه سن بالاتر میرود توان انسان در ثبت حضورش به خاطر دلایلی مثل بالا رفتن سطح محافظه کاری و کمتر شدن توان فیزیکی به طور محسوسی کاهش مییابد و تا به انتها که با مرگ، بستر زندگی خالی از حضور فرد و ادامهٔ ثبت حضورش میشود. گویی که هیچگاه نبوده. سالنهای دو و سه که شامل چیدمانهای سفالین گلکار بود، شاید اشارهای داشت به مرحلهٔ میانی بین تولد و مرگ و به عمل ثبت حضور ما به وسیلهٔ اصوات.
سالن دو شامل چیدمان سه کوزهٔ سفالین به رنگ گل قرمز بود که هر کوزه به طور تقریبی فضایی معادل۱*۱*۲متر را به خود اختصاص داده بود. کوزهها به شکل خوابیده بر روی بالشتکهای بزرگ و نرمی به رنگ سفید گذاشته شده بودند. چیدمان مجموع این سه کوزه فرم یک مثلث را در سالنی که تمام دیوارهایش به رنگ سفید مات بود و کفپوشی به رنگ خاکستری تیره و براق داشت، تداعی میکرد. بر روی دیوار سمت چپ از سمت موقعیت ورودی به رنگ خاکستری نوشته شده بود (جیغ صداست و صدا همیشه در لحظهٔ اکنون اتفاق میافتد).
نمایش نهایی آثار سفالین گلکار در سالن دو با حضور فیزیکی و مداخلهٔ مستقیم مخاطبان کامل میشد. مخاطبان به طور داوطلبانه روی زانوهایشان مینشستند تا بتوانند، جیغی، آهی یا صدایی در کوزههای گلکار بدوانند. صداهایی متفاوت گویی که هرکدام از مخاطبان در همان لحظه، خود یک اثر هنری میرا خلق میکردند، سالنی با صدها اثر (میرا). تجربهٔ نزدیکی مخاطبان با اثر تا بدین حد، شاید این نتیجه را با خود به همراه داشته باشد که مخاطبان لحظهٔ حضورشان یا حسی از بودنشان در نمایشگاه را تا سالها و سالها به خاطر داشته باشند. نوع نورپردازی سالن به گونهای بود که هر کوزه در آن واحد چند سایه را بر روی زمین ایجاد میکرد و توهمی همراه با واقعیت را به نمایش میگذاشت.
در وحلهٔ اول این کوزهها با نوع چیدمانشان برای افرادی که آشنا با فرهنگ روستا نشینان و عشایر بودند تداعی کنندهٔ کوزههایی بودند که روستائیان در آن از شیر، کره میگرفتند. این کوزهها که در زبان ترکی به آن (نِهرَ) هم گفته میشود، درست با چیدمانی مشابه بر روی یک بالشتک نرم به شکل خوابیده قرار میگیرند و برای گرفتن کره از شیر باید به صورت ممتد دو یا سه ساعت بر روی بالشتک تکان داده شود.
کوزههای گلکار هم شاید کاری مشابه انجام میدادند چیزی را به چیزی دیگر تبدیل میکردند. جنسی از صدا را به جنسی دیگر از نوع خودش، اما این بار نه با حرکت ممتد که با نشستن مخاطبان روی زانوهایشان و چسباندن صورت به سر کوزهها و رها کردن صدا در رحم کوزهها. صداهای ورودی و خروجی یک هیجان ناشناخته را به وجود میآورد شاید جنس این هیجان برای هرکدام از افراد حاضر در سالن متفاوت از دیگری بود.
برای من بیشتر تداعی کنندهٔ دوران کودکیام بود، لحظههایی که دچار عذاب وجدان از گرفتن نمرهٔ کم میشدم و لحظاتی مشابه که به طور همزمان توأمان با حسهای متفاوتی مثل اشتیاق، ترس و عذاب وجدان بود. انگار که شنیدن صداهای ورودی و خروجی جیغ برای هر مخاطبی ترجمان بخشی از زندگی او بود. و با آگاهی از اینکه میدانستی هر لحظه منتظر شنیدن صدای جیغی هستی اما باز از هر بار شنیدن این صداها مثل بار اول هیجان زده میشدی.
سالن سه هم شامل کوزههای کوچک سفالین گلکار بود، کوزههایی که به راحتی مثل یک شیپور در دست جای میشد که سایزهای تقریبی آنها از۴۰*۴۰*۵۰سانتیمتر تجاوز نمیکرد و شامل چهل ونه کوزه در شکلهای متفاوت بود. چیدمان این کوزههای قرمز رنگ بسیار ساده بود. این کوزهها به صورت خوابیده بر روی میزی ال شکل به ارتفاع تقریبی یک متر که متشکل از تختههایی که با پارچههای سفید بوم جلد شده بود بر روی چهارپایههای فلزی که رنگ نشده بود، چیده شده بودند و شکل چینششان مدام با برداشتن و گذاشتن مخاطبان عوض میشد.
سالن سه هم مثل سالن دو دیوارهای سفید مات و کف خاکستری داشت و نور پردازیای مشابه با سالن دو که گویی در تلاش برای تداعی این حس بود که: (در اینجا چیز زیادی برای دیدن نیست بیشتر تجربه کن، گوش کن و حس کن). در روی دیوار سمت راست از موقعیت ورودی به رنگ خاکستری نوشته شده بود (چرا این فضای تهی، این مکان امکان را نباید محتوا تلقی کرد). آثار در این سالن هم با حضور مستقیم مخاطبان، ارائهٔ کاملی داشت و چون کوزهها در ابعاد کوچکتری بودند و راحتی بیشتری (از نظر برداشتن وگذاشتن) برای تجربه کردن داشت، مخاطبان تمایل بیشتری به مشارکت داشتند. شاید هر مخاطبی مثل من دوست داشت تا فرصتی زیاد به او اختصاص یابد تا به تنهایی در بطن تک تک آن کوزهها صداهایی متفاوت رها کند و به تعداد آن اصوات واکاویهایی در ضمیر خودآگاه و ناخودآگاهش داشته باشد.
در طبقهٔ سوم، در سالن چهار ویدئویی به وسیلهٔ پروجکشنی که در سقف نصب شده بود پخش میشد که در آن کپهٔ کوچکی از گل بر روی دیوار سفیدی با قدرت پرتاب میشد. کپههای گل بر روی دیوار پخش شده و به آن میچسبیدند و گاهی هم از دیوار جدا شده و میافتادند.
سالن چهار هم با دیوارهای سفید و کف خاکستری یک گِلدان چهار گوش سفید رنگ در خود داشت که مخاطبان میتوانستند از درون آن مشتی گل بردارند و همزمان با ویدئوی گلکار بر روی دیواری که ویدئو بر روی آن نمایش داده میشد تکه گل خود را پرتاب کنند. سالن چهار به زعم من جنگ بین نهاد و ابرمن بود، از کودکی تا به حال، از آن زمان که همواره نهادمان در کودکی ما را ترغیب به نقاشی بر روی دیوارها و گل بازی و مالاندن گل بر روی دیوارها میکردو در نهایت مواجه ما با ابرمنهای والدین و منع صریح آنها از انجام دوباره این کارها. حالا انگار مجالی برای ابراز نهادهای کودکیمان در بزرگسالی یافتیم، هرچقدر که دلمان میخواست گل را بر روی دیوارهای سفید پرتاب میکردیمو دیوارها را گل مالی میکردیم.
شاید گلکار در این ویدئو پرفورمنسی که توأمان با دخالت مخاطبان بود اشاره داشت به تمام جدالهایی که بین نهاد و ابرمنهای ما درطول زندگی اتفاق میافتد، جدالهایی که هیچگاه پایان ندارد تا لحظهای که دیگر یارای تثبیت حضورمان را نداریم. مجموعه صداهایی که از سالنها به گوش میرسید، گویی روایتگر لحظهای پر هیجان از زندگی هر مخاطبی بود، انگار در آن لحظه اتفاقی خاص کمی آنطرفتر در حال وقوع بود.
بیشترین خروجی که از برخورد مخاطبان با آثار گلکار، حاصل میشود، این است که گلکار به طور توانمندی توانسته مخاطبانش را به یک هنرمند بالقوه در لحظه تبدیل کند و این خود امریست که در بستر هنر معاصر بسیار از آن استقبال میشود. (دخالت مخاطب در خلق یک اثر و خوانش نهایی آن) انس توأمان و همراهی فضاهایی که آثار گلکار در آن به نمایش درآمده هم کمک زیادی به انتقال آسان مفاهیم به مخاطبان داشته. این نمایشگاه همزمان با رونمایی از کتاب کار گِل، بابک گُلکار بود و پذیرای مخاطبان زیادی در روز افتتاحیه. نمایشگاه بابک گلکار در سازما ناب (آب انبار) کاری بود گروهی از (گلکار، سازماناب و تمامی مخاطبان) با خروجیای که بعید است به زودی از ذهنها پاک شود.
فاطمه بهمن سیاهمرد