جنبه ی اقتصادی هر فعالیتی همواره یکی از مهمترین گزینه های فرمال کردن هر شغلی است. اما این فرم دادن منطبق با اقتصاد در حوزه هنر بسیار پیچیده تر است. هر چند که بازار اصلی خرید و فروش آثار هنری در بیشتر جوامع بیشتر از آنکه با محوریت جامعه هنری اش اداره شود در بازار سرمایه چکش می خورد

.
البته در بعضی از کشورها مثل ایتالیا و آمریکا تحت عنوان حق الامتیاز هنرمند رویکردی متفاوت در بازار هنر ایجاد شده که وارد شدن به این مبحث در این مقوله نمی گنجد. مواردی که در ادامه خواهد آمد در صورتیکه عملکردی واحد از یکدیگر داشته باشند، بیشتر حالت پیش فرض را به خود می گیرند و در اینجا آثار  هنرمندان معاصر مورد اشاره است و هیچ اشاره ای به آثار هنری گذشته  نخواهم داشت به جز یک مورد که در زیر به آن اشاره خواهد شد.

منظور از اثر هنری قبل از شروع بحث قابل ذکر است که منظور از اثر هنری در اینجا: آثاری است که در حوزه هنرهای تجسمی قابل خرید و فروش باشد.

سه دیدگاه متفاوت به اثر هنری و گالری
می خواهم از سه دیدگاه متفاوت به اثر هنری و گالری ها نگاهی بیاندازم و عوامل ارزش گذاری مثبت یا منفی بودنشان را در قالب سوال مطرح کنم.
اول- اثر هنری به مثابه کالای مصرفی و گالری به مثابه بازار
دوم- اثر هنری به مثابه محرک جامعه و گالری به مثابه مکانی که در تقابل با اثر هنری و مخاطب مختصات خود را می یابد.
سوم- اثر هنری به مثابه سرمایه مالی سیال و گالری به مثابه بنگاه معاملات

دیدگاه اول (فرم مثلث)
در مورد اول ارتباط میان تولیدکننده (هنرمند) وعرضه کننده (گالری) یک ارتباط بر مبنای بردن بهره اقتصادی دو طرفه است. در این حالت تولید کننده بخاطر حفظ منافع مشترکش با عرضه کننده موظف به تولید محصولی ست که منطبق با ذایقه بازار باشد و مارکت هم در نقش یک بازاریاب دو وظیفه دارد

یک:  بررسی و معرفی ذایقه بازار به تولید کننده

دو: جذب و حفظ سرمایه
تا بدین جا در خوشبینانه ترین حالت، توجیه اقتصادی این شکل از فعالیت باعث می شود مجموع این فعالیت ها فرم مثلثی  از  هنرمند،گالری و مخاطب به خود بگیرد. پس کافیست که هنرمند محصول مد روز تولید کند و گالری این محصول را به خوبی در بازار عرضه کند تا در حول این مثلث فعالیت های اقتصادی نتیجه ای ثمربخش داشته باشند. حال این سوال مطرح میشود که آیا سلیقه مخاطبان هنر می تواند هویت هنر را در این داد وستد حفظ کند؟

یا هنر در این فرم ذات خود را بازآفرینی میکند؟

 

دیدگاه دوم (فرم خطی)
در این حالت هنر خود یک ابژه می شود و چیرگی بر این ابژه شرایط احراز جایگاه هنرمند است. خوب، حال هنرمند بدل به فیلتری می شود که خروجی آن اثر هنری نام دارد، چه این خروجی منطبق با ذایقه بازار باشد، چه نباشد و گالری هم برای حفظ هویت خود در تقابل با اثر هنری و مخاطب مدام در حال دگردیسی می شود.
اما آیا گالری با این ویژگی می تواند موفق به جذب و حفظ سرمایه شود؟ در این میان مخاطبان در شرایطی از قبل پیش بینی نشده قرار می گیرند و در مواجه با آن، باز خوردهایی متفاوت دارند و در شرایط مطلوب ( اجتماعی، سیاسی،اقتصادی جامعه ) این دسته از مخاطبان می توانند بازیگرانی بالقوه در چرخه اقتصاد هنر باشند. در این روند رابطه بین هنرمند وگالری کاملا وابسته به هم و در یک کل به هم پیوسته عمل می کند.

پس فرمی که در بر دارنده تمام فعالیت های مورد بالاست از خلق اثر تا فروش آن را می توان مثل  همچون یک خط تجسم کرد که در یک سوی آن هنرمند و در سوی دیگر گالری است و خریدار در نقطه میانی خط.  سوالی که طرح می شود این است که آیا هنرمندانی که برای ارضای  نهادشان یا ابرمن های خودشان یا جامعه دست به خلق اثر می زنند، می توانند موفق به کسب شرایطی مطلوب جهت ارایه اثرشان در اقتصاد هنر باشند؟ ویا اصلا لزوم اندیشیدن به این سوال می تواند بخشی از دلمشغولی های  یک هنرمند باشد؟ و گالری در سوی دیگر می تواند راهکارهایی ارایه دهد تا با در نظر گرفتن نقش خود بدون تقلیل از آن اقتصاد هنر را در رتبه ی قابل قبولی نگه دارد یا ارتقاء دهد؟
آیا هنرمند و گالری در یک کل واحد میتوانند با توجه به حفظ ذات هنر در رویارویی با جامعه از مزایای یک اقتصاد پویا در جامعه بهره مند شوند؟

دیدگاه سوم  (فرم مربع)
و اما در سومین فرم، اثر هنری به مثابه سرمایه سیال و گالری به مثابه بنگاه معاملات.

در این حالت (دلالان آثار هنری، کلکسیونرها، گالری ها و آثار هنری دوره های پیشین و تعداد بسیار معدودی از آثار هنرمندان معاصری که برند هستند، همگی با هم فرم یک مربع را تشکیل میدهد و هنرمندان در این مختصات فعالیتی حداقلی دارند. بررسی و طرح سوال برای این فرم آن چنان که در ابتدا  بدان اشاره شد خارج از این مبحث است.

نتیجه
هنرمندان با آثارشان در کدام فرم توانسته اند فضای گفتمان بیشتری در جامعه باز کنند ؟
در کدام فرم، اقتصادی پویاتر داشته اند ؟
در کدام فرم بر مخاطبین هنر افزوده یا کاسته شده است؟
و آیا واژه هایی مثل  تجارت، اقتصاد هنر و سرمایه گذاری  می توانند در گذر از زمان و در ارتباطی تنگاتنگ با هم کارکردی با معنایی واحد داشته باشند ؟
هنرمندان و گالری های زیادی هستند که در خط میانی هر کدام از این فرم ها در حرکتند و بهره مند از منافع و مضرات هر فرم. البته در جوامع مختلف کفه ی سنگین ترازو متفاوت است و این تفاوت خود تعریفی کلی از ایدولوژی غیر کلامی جامعه اش را ارایه می دهد.

فاطمه بهمن سیاهمرد

منتشر شده در وب سایت جادوی اقتصاد