Notation
اعتراف به مصرفگرایی در هنر
فاطمه بهمن سياهمرد
مقدمه: این یادداشت نه گزارشی است از یک نمایشگاه و نه نقدی بر مجموعهای از آثار ، بلکه تنها بیان دلمشغولیهای خودم است که پس از خواندن کتابی کوتاه از جیسن گایگر با عنوان ( نقاشی پسا مفهومی : وداع طولانی گرهارد ریشتر ) به نگارش درآمده .
هرچند این دلمشغولی ها مدتي طولانی است ذهن مرا درگیر خود کرده، اما حالا پس از مطالعهی این کتاب و روشن شدن پارهای از مسائل در باب هنر جای آن دانستم که طي اين متن درمیانشان بگذارم.
نظریهی هگل در باب پایان هنر
با این جمله از هگل (۱۸۱۸-۱۸۳۱) شروع میکنم که ” هنر به اوج مقدر خود رسیده و چیزی است متعلق به گذشته .) ۱
البته ملاحظات هگل در خصوص پایان هنر ربطی به سلایق شخصی او نداشت و برخاسته از این باور او بود که در فرهنگ به غایت تفکر بنیاد جامعهی مدرن متمدن ، قوهی فهم جای قوهی حس را به عنوان وسیلهی اصلی برقراری ارتباط با آثار هنری گرفته و در نتیجه آن پیوندی واسطهای که پیشتر بین ما و هنر برقرار بود، گسسته شده است .۲
بست هنر به فرهنگ جامعه ایران معاصر
حالا با بست دادن هنر به فرهنگ جامعهی ایران معاصر با ذکر ملموسترین و سادهترین مثال میتوان به نیازمندی جامعه معاصر ایران به هنر، چه از لحاظ کمی و چه کیفی پی برد.
ذکر مثال : در اين ارتباط چه مثالی ملموستر از نوع نگرش و برخورد ما با رویکرد کاربردی تابلوهای راهنمایی و رانندگی و برآمدگیهای غولآسا, تحت عنوان سرعت گیر در خیابانها و جادههای درونشهری و برونشهری دارد؟ واقعيت اين است كه با در نظر گرفتن میانگینی کلی در سطح جامعه و با پرهیز از نگاهی متعصبانه در مییابیم که سرعتگیرها نقشی کاراتر از تابلوهای راهنمایی و رانندگی دارند، حال اگر بخواهیم معتقدباشیم به نگرش و ملاحظات هگل درباب پایان هنر، پس در نتیجه جامعه ایران معاصر بستری فراخ دارد برای عرضهی هنر ، اما نه به شی – هنر بلکه سوژه- هنر .
توصیفی عمومی از هنر در ایران
حالا در اینجا با فاکتور گرفتن از استادان برجسته و بنام و منتقدین و پژوهشگرانی که سعی در رشد و ارتقا هنر دارند ،با نگاهی عمیقتر به کل جامعهی تجسمی ایران، گاهی اوقات و چه بسا در بیشتر مواقع با آثاری مواجه ميشويم که تزئيناتي انتزاعی دارند، اما عاری از رویکردهای اصلی این تفکر اند. نقاشیهایی به ظاهر اکسپرسیونیستی و امپرسیونیستی، اما در بطنشان فاقد رویکردهای بنیادین عنواني که با خود به یدک میکشند؛ گویی ما تصاویر را فقط از تاریخ هنر دریافت کردهایم ،بی هیچ دادهای.گویی چرایی پیدایش، اوج و حضيضها و نوع نگرش هر سبک و دوره و اینکه هنر هر دورهای چه تأثیری بر تاریخ هنر، جامعه و آینده دارد، جای تأملی برایمان ندارد.گویی در بیشتر مواقع هنر کارکردی تزئيني برايمان دارد یا نوعی ژست به حساب میآید طوري كه بايد بگوییم ما بیشتر از هنر استفاده ابزاری کردهایم تا اینکه تولید هنر داشته باشیم.
نگاهی کلی و اجمالی به تاریخ هنر معاصر در باب رسانهی نقاشی
حالا با فاصله از توصيفي كه ارائه شد، با نگاهی بسیار کلی به هنر ۵ دهه گذشته جهان از سال ۱۹۶۰ كه با هجوم رسانههای جدیدی مثل عکس و بعدتر فیلم و در ادامه پیدایش گروههای هنری جدید و پیدایش هنرهای مفهومی همراه است، مقارن با این چالش که به نظر میآمد رسانهی نقاشی نفسهای آخرینش را میکشد، تا سال ۱۹۸۱ که نمایشگاهی با عنوان ” روحی تازه در کالبد نقاشی ” در آکادمی سلطنتی لندن بر پا شد ، برای احیای رسانهی نقاشی و بازگشت به دوران طلایی اين هنر و در ادامه با نگاهی کلی به کارنامهی هنرمندانی چون گرهارد ریشتر ۴ ، زیگمار پولکه ۵، لیکتن استين ۶ و دیوید سل ۷، و از این دست هنرمندان، ضرورتي ايجاد ميشود تا تأملي داشته باشیم از آغاز به هنر ، به چیستی هنر ، به کارکرد آن و رویکردهایي که هنرمندان بر میگزینند تا در شرایط زمانی و مکانی خاص با چالشهای پیش رویشان مقابله کنند.
از هنر افلاطونی تا هنر سقراطی ، از هنر فاخر تا هنر آوانگارد و از نقاشیهای دیوید سل تا عکس – نقاشیهای ریشتر و رسترهای۹ پولکه ، همه و همهی هنرمندان این ادوار دلمشغولیای جز تولید هنر با اعتقادی راسخ و عمیق نداشتهاند تا در چالش رویارویی هنر با ضد هنر پیروز میدان باشند و همواره اثبات کنند که حتی جامعهی مدرن متفکر هم نیازمند به هنر، محصولات هنري و کاربردهاي هنري است ؛ هنرمندانی که با نگاهی ساده اما ژرفاندیشانه تمام دغدغههایی که در چهارچوب هنر جای میگیرد را با صبر و تأملی قابل تقدیر پژوهش و واکاوی میکردند و با اشراف کامل علمی و عملی بر تمام زوایای هنر، چه از لحاظ کیفیت زیباییشناسانه و ساختارگرایانهاش و چه با کشف بسترها و راهکارهایی که هنر در آن به رشد و پویایی خود ادامه دهد و حتی با نگاهی دور اندیش بسترساز نقدها و از نوآفرینیها برای هنرهای پیشرو شدند .
این دست از هنرمندان با بازشناسایی مختصات زمانی و مکانی خود در سیرتحولات هنری کاملاً واقف بودند به آنچه نمیخواستند تا رسیدند به آنچه میخواهند ، البته همواره تنها ضامن این موفقیت اعتقاد راسخ آنها به هنر بوده است .
پس تا به اینجا تولیدکنندگان هنر موفق شدند تا هنر را حتی در جامعهی مدرن متفکر زنده و پویا نگاه دارند .
در پایان، با بازگشت به توصيفي که پیشتر آمد ، راهی طولانی پیش رویمان است تا از یک مصرفکننده ، به مقام تولیدکنندهی هنر ارتقاء پیدا کنیم که این خود مستلزم تلاشی بزرگ چه از جنبهی علمی و چه عملی آن است و درصورت ثمردهی این تلاش ، دست کم شاید بتوانیم از حجم فیزیکی سرعتگیرها بکاهيم ، تا رفتارهای حسیمان جایشان را به رفتارهای متفکرانه بدهد و در پیآمد آن ، البته با نگاهی خوشبینانه ، هنرمندان خلاق راههای تازهای برای چالش بقاء هنر در ایران بیابند.
منابع و پاورقي: قابل ذکر است که تمامی منابع یادداشت فوق از کتاب نقاشی پسامفهومی : وداع طولانی گرهارد رشتر نوشته جیسن گایگر است که خود بخشی از کتاب” themes in on temjoorary art inside the whale an introduction to post modernist art “ است که به ترجمه احمدرضا تقاء درآمده .
۱. صفحه ۱۲ / پاورقیها « ۷» / کتاب نقاشی پسا مفهومی : وداع طولانی گرهاردریشتر / نویسنده جیسن گایگر / ترجمه احمد رضا تقاء / نشر بن گاه /۱۳۹۳
۲. صفحه ۱۳/ کتاب نقاشی پسا مفهومی : وداع طولانی گرهاردشاین ریشتر / نویسنده حسین گایگر / ترجمه احمد رضا تقاء / نشربن گاه /۱۳۹۳
۳. عبارت “مخزن انباشته از سبکهای گوناگون ” را از صفحهی ۱۵ کتاب نقاشی پسا مفهومی : وداع طولانی گرهاردریشتر با ترجمه احمد رضا تقاء ، وام گرفته
۴. Gerhard Richter
۵. Sigmar polke
۶. Licenstein
۷. David sale
۸. صفحه ۲۳/ کتاب نقاشی پسا مفهومی : وداع طولانی گرهارد ریشتر / نویسنده جیسن گایگر / ترجمه احمدرضا تقاء / نشر بن گاه
۹.Rasterbider /صفحهی ۲۶/ کتاب نقاشی پسا مفهومی : وداع طولانی گرهارد ریشتر/ نویسنده جیسن گایگر / ترجمه احمدرضا تقاء / نشر بن گاه